ستاد یادواره های شهید محمدی و شهدای قرقی

*وب سایتی در راستای فرهنگ شهادت و ایثار . شهدای قرقی مشهد مقدس *مرگ برای ما ننگ بود - شهادت میراث و افتخار ماست *

ستاد یادواره های شهید محمدی و شهدای قرقی

*وب سایتی در راستای فرهنگ شهادت و ایثار . شهدای قرقی مشهد مقدس *مرگ برای ما ننگ بود - شهادت میراث و افتخار ماست *

ستاد یادواره های شهید محمدی و شهدای قرقی

*پاسدار شهید حاج رضا محمدی قرقی*
- موسس و فرمانده پایگاه امام رضا علیه السلام
- فرمانده حفاظت مقر سیلو سنندج
- فرمانده تخریب گردان عبدالله، تیپ ۱۸ جوادالائمه

در سال 37 خورشیدی در یک خانواده مذهبی و پرجمعیت ولی باصفا در روستای قرقی چشم به جهان گشود.

 

 

 دوران ابتدایی را در همان روستا گذارند و پس از سپری نمودن مقطع راهنمایی تصمیم گرفت به پدر متدین و پا به سن گذاشته اش که یکی از افراد خبره در زمینه ی حفر قنوات بود، کمک نماید.

 بعد از مدتی از طرف مدیریت هنرستان سید جمال الدین اسد آبادی فعلی مشغول به کار در آن هنرستان شدند.

 

 بنابراین با اینکه کمک حال پدرش بود تصمیم گرفت در همان هنرستان در رشته ی مکانیک خودرو ادامه تحصیل دهد.

 سال آخر هنرستان بود که یکی از دوستان صمیمی اش را از دست داد و ضربه روحی سخت خورد و باعث ترک تحصیلش شد...

 

 

سال 56 با یکی از بستگان نزدیکش ازدواج نمود و بدلیل علاقه به پدر و مادرش در  کنار منزل ایشان ساکن گردید.

بعد از انقلاب با توجه به حرفه برادر بزرگترش، ایشان نیز به جوشکاری مشغول شد و از این طریق امرار معاش می نمود.

بر اثر افکار و عقاید یکی از دوستان و همکارانش به شدت تحت تاثیر قرار گرفته بود و تبدیل به یکی از طرفدارن سرسخت بنی صدر شده بود.
لذا اکثر اوقات با برادرانش بحث می کرد و به خاطر همین مواضعش بین آنها کدورت ایجاد شده بود.

با شروع جنگ تحمیلی و در سال 60 تصمیم گرفت برای دفاع از وطن و انقلاب لباس مقدس سربازی را به تن کند.
درهمین راستا ابتدا در پادگان 04 بیرجند آموزش دید و سپس به لشگر حمزه سیدالشهدا تهران منتقل شد.

اواخر سال 60 و  قبل از عملیات فتح المبین به جبهه جنوب اعزام گردید.

باتوجه به اوضاع جنگ و فضای معنوی جبهه‌ها و مشاهده عینی خیانتهای بنی صدر، یک انقلاب درونی در شهید حسن آخوندی آغاز گردید و باعث شد از مواضع قبلی خود و بحث و جدل با برادران خود به خصوص علی آخوندی بسیار متاثر شود.

بعد از این تحول عمیق و نفرت از بنی صدر در اوایل فروردین و بعد از عملیات فتح المبین به مشهد مقدس و آغوش خانواده برگشت.
اما ...

 با این که خدمت سربازی‌اش بخشیده شده بود، داوطلبانه در دوران جنگ تحمیلی به جبهه رفت.

 هنگامی که به مرخصی می‌آمد به زیارت امام رضا علیه السلام می‌رفت و برای پسرش سوغاتی می‌گرفت ولی ابتدا به دیدن پدر و مادرش می‌رفت.

 حسن در سومین روز شهادت برادر کوچکترش، علی آخوندی و بدون اطلاع قبلی به مرخصی آمد.

 هنگامی که خبر شهادت را شنید، مادرش را بوسید و گفت: «خوشا به حالت، مبادا که بی‌قراری کنی و ناراحت شوی.»
ایشان تا مراسم هفتم برادرش در روستای قرقی بود و بعد از آن دوباره به جبهه رفت و قرار شد یک هفته بعد برگردد چون می‌گفت: «مادرم تنهاست و نیاز به روحیه دارد.»


 اما بیش از دو ماه از او خبری نشد.

بقیه ماجرا از زبان پدر شهید :

 وقتی که علی برادر حسن شهید شده بود حسن به مرخصی آمد و تا هفتم علی اینجا ماند. هر چه اصرار کردیم که تا چهلم او بماند قبول نکرد و به منطقه برگشت.

دو ماهی از او خبر نداشتیم تا این که به یکی از اقوامان که در اهواز مشغول کار بود تماس گرفتیم تا او خبری از حسن برایمان بیاورد بعد از چند روز با ما تماس گرفت و گفت بعد از یک جستجوی طولانی متوجه شدم که او مجروح شده و او را اشتباها به تبریز برده و بر اثر ترکشی که به چشمشان اصابت نموده در همان بیمارستان شهید شده اند.

 لذا برادرانش به تبریز رفتند و پس از تحویل گرفتن جنازه اش او را به شهر خودمان انتقال داده و در این جا دفن نمودیم.


 گلواژه :

  درود بر شهدای خونین کفنان اسلام از کربلای حسین (ع) تا کربلای ایران.
 سلام بر رهبر عظیم الشان مان امام خمینی.
 سلام بر پدر همیشه کارگرم و سلام بر مادرم که آسایش مرا در رنج و مشقت خود خلاصه نمود.
 من یک سرباز حقیر  روح الله از سرزمین پاک مشهد مقدس برای همراهی کردن کشتی حق که به دشت لاله خیز خوزستان بیاری خداوند لاشریک و بی همتا سفر نمودم و آنقدر در دریای خون شنا می کنم که تا به ساحل آزادی رسم.
 و شما ای کسانیکه بر سر قبرم اجتماع می کنید، بدانید که آرمانم حسینی و رهبرم خمینی و در خط رهبرم خمینی آنقدر پیمودم که تا امروز به شما بازماندگانم فریاد می زنم که من از این دنیا از این دنیاییکه انسان های زیادی را در گرداب لذات غوطه ور ساخته و هم چون کرم ابریشم بدورشان پیله ساخته و آنان را اسیر ننگین خود در آورده رخت بر می بندم و شما را وداع گویم و به خدای منان می سپارم.

پدر و مادر مهربانم
بدانید که این فرزندت مرده بود و امروز زنده شد.
مبادا روزی برایم بنالید بلکه باید باید آنقدر صبور و مقاوم باشید که دشمن ملحد و از خدا بی خبر چشمش کور و نابود شود تا کافران و منافقان بدانند که ما شجاعیم، فرزند حسینیم و در خط رهبرمان همواره جان فشانی می کنیم تا پرچم پر افتخار اسلام در پهنه گیتی به احتزاز درآید و مهدی موعود ظهور کند.
 
سلام به تو ای همسرم که مرا از همه بهتر می شناسی. تو خود میدانی که اهدافم چه بود و اینک از تو وداع می کنم به امید پیروزی نهایی اسلام.
بعد از مرگ من این چند نصیحت را که شاید وصیتم به تو باشد می نویسم
هرگز برایم ناله مکن که من به لقاء الله پیوستم و زینب گونه بیندیش و زینب گونه زیست کن و زینب گونه فرزندانم را اداره کن.

به فرزندانم بگو که پدرتان را خمپاره های خانمان سوز آمریکا از پای درآورد که تا هرگز اسیر استعمار نشوند و کینه همیشگی آنان در قلب کوچکشان ریشه بدمد و راه پدرشان را و زندگی پدرشان را که در مبارزه خلاصه نمود ادامه دهند تا خدای تعالی سعادت دنیوی و اخروی نصیبشان گرداند.

آری حسن آخوندی در عملیات بیت‌المقدس در خرمشهر و در سن 24 سالگی (سال 1361) به درجه رفیع شهادت نائل گردید و بدن مطهرش در گلزار شهدای روستای قرقی مشهد آرام گرفت.

روحش شاد و یادش گرامی باد.

 

 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۵/۰۳/۲۱
شهید محمدی قرقی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی