ستاد یادواره های شهید محمدی و شهدای قرقی

*وب سایتی در راستای فرهنگ شهادت و ایثار . شهدای قرقی مشهد مقدس *مرگ برای ما ننگ بود - شهادت میراث و افتخار ماست *

ستاد یادواره های شهید محمدی و شهدای قرقی

*وب سایتی در راستای فرهنگ شهادت و ایثار . شهدای قرقی مشهد مقدس *مرگ برای ما ننگ بود - شهادت میراث و افتخار ماست *

ستاد یادواره های شهید محمدی و شهدای قرقی

*پاسدار شهید حاج رضا محمدی قرقی*
- موسس و فرمانده پایگاه امام رضا علیه السلام
- فرمانده حفاظت مقر سیلو سنندج
- فرمانده تخریب گردان عبدالله، تیپ ۱۸ جوادالائمه

در سال ۱۳۳۴ در روستای قرقی مشهد مقدس کودکی چشم به جهان گشود که سرنوشت و مسیر زندگی مردم منطقه تبادکان را دستخوش تغییر نمود.
پدر و مادرش بدلیل ارادت به امام هشتم نام فرزندشان را رضا نامیدند. شاید این پسر بازیگوش خودش هم فکر نمی کرد که از روستای  ۳۰۰ خانواری قرقی بتواند ۳۶ شهید تقدیم انقلاب اسلامی و دفاع از کشور عزبزمان ایران نماید.

 

 

از همان سنین نوجوانی عشق و شور حسینی در حالاتش دیده می شد و فردی خنده رو و شوخ طبع اما بسیار شجاع و دلیر بود.
تحصیلات ابتدائی را در روستای قرقی به پایان رسانیده و بدلیل نبود مقاطع تحصیلی دیگر، برخلاف علاقه شدیدش به فراگیری علم از ادامه تحصیل بازماند.
پدر و مادرش علاقه زیادی به او داشتند و او هم عصای دست آنها بود.
 

 

در سال ۱۳۵۲ درحالیکه آماده ازدواج با یکی از بستگان نزدیکشان بود، از نعمت مادر که علاقه شدیدی به ایشان داشت، محروم گردید.

مادرش تمام وصیت هایش را به فرزند کوچکش رضا کرد و او هم تصمیم گرفت که به نیابت از مادر مرحومش نرگس بابری عازم سفر حج بشود.

 

 

در سال پس از سفر به ترکیه و سوریه و اردن وارد کشور عربستان شده و به مسجد النبی و زیارت رسول الله شتافت. سپس عازم سرزمین وحی شد و پس از مناسک حج تمتع، در مسیر برگشت موفق به زیارت حضرت ابا عبدالله الحسین علیه السلام گردید.

 

 

بعد از آن به نجف اشرف رفت و پشت سر امام خمینی (ره) که در تبعید بود نماز خواند. سپس قصد دیدار خصوصی با امام را داشتند که بدلیل امنیتی موفق نشدند لذا به همین علت تحت تعقیب قرار گرفته و در مرز عراق به محض ورود به ایران در مرز خسروی توسط ساواک دستگیر شدند. 

 

پس از اقدامات لازم به مشهد منتقل و بعد از بازجویی های مکرر توسط سازمان امنیت کشور بدلیل اینکه مدرکی از امام پیدا نکردند در نهایت بعد از چند روز با قید ضمانت آزاد گردید.
بعد از آزادی دست به افشاگری ساواک و شخص شاه زد و فعالانه در مجالس و سخنرانی‌ها شرکت می کرد.
در منطقه در قالب کلاس و جلسات قرآن سخنرانی‌ می نمود و مردم را با مسائل روز آشنا می ساخت و بعد از جلسات با بعضی از افراد مورد اطمینان به بحث و گفتگو می پرداخت.
حاج رضا دیگر عاشورایی شده بود و کفن پوش به تظاهرات ضد حکومت طاغوت می رفت و شعارش این بود که شهادت در راه خدا افتخار ماست و مرگ در بستر برای ما ننگ است.

 

 

به خاطر عزت و اعتباری که در بین مردم داشت، به توصیه او مردم با ایشان همراه می شدند و در تظاهرات شرکت می کردند.

 

با وسیله شخصی خودش هم در حد توان، از اهالی منطقه اعمم از زن و مرد را به تظاهرات می برد.

 

 

پس از پیروزی انقلاب اسلامی به رهبری امام خمینی (ره) عضو شورای محلی شد و تقسیم ارزاق مردم منطقه را برعهده گرفت و در سنگر شورا فعالیت می کرد.

 

 

 

به دستور حضرت امام، در قرقی و روستاهای اطراف بسیج مستضعفین تشکیل داد و خود بعنوان فرمانده بسیج منطقه، رابط روستاها و مساجد منطقه با مشهد بود.

 

پدرش از قدیمی ها و ملاکان منطقه بود و از وضعیت مالی نسبتا خوبی برخوردار بود و با توجه به اینکه فردی قناعت پیشه بود ولی بدلیل علاقه شدیدش به کوچکترین پسرش یعنی شهید محمدی تمام اموال و دارائی اش را در اختیار او قرار داده بود که شهید هم برای رشد و شکوفایی انقلاب از آنها استفاده می نمود.

 

 

 شهید محمدی در عین شجاعت و جسارت، فردی مهربان و خنده رویی بود و یاور مظلومان منطقه و دشمن سرسخت ظالمان و زورگویان بود و در چندین مورد با مستکبران منطقه با شجاعت وصف نشدنی برخورد کرده بود و مصداق بارز متقین در خطبه نهج البلاغه امیرالمونین علی علیه السلام بود.

 

 

زمانی که جنگ از طرف آمریکا بر میهن اسلامیمان تحمیل شد، شهید محمدی توانست نیروهای زیادی را در منطقه آموزش داده، و به جبهه‌های حق علیه باطل اعزام نماید.
حاج رضا چنان موجی از انقلاب در منطقه تبادکان و روستاهای جاده سیمان و کلات ایجاد نمود که توانست صدها نفر را با انقلاب آشنا سازد و عازم جبهه ها نماید.در همین راستا، در اولین گروه ۳۰۰ نفری بسیجیانی که از خراسان بزرگ اعزام شدند، ۲۲ نفرشان از یاران شهید محمدی قرقی بودند.
شهید محمدی به لحاظ موقعیت کردستان به همراه آن ۲۲ نفر در تاریخ ۱۳۵۹/۹/۱۰ بعد از ملاقات با امام امت به دستور ایشان برای مقابله با دمکراتها و کموله های ضد انقلاب، بدلیل نا امن بودن جاده همدان  از مسیر کرمانشاه عازم کردستان گردیدند.

در آنجا بعنوان فرمانده، مسولیت حفاظت از مقر سیلو سنندج را برعهده داشتند که بعد از ۲ ماه درگیری با ضد انقلابیون، برای استراحت و مرخصی به همراه یارانش به مشهد مقدس برگشتند.

بعد از بازگشت به مشهد به اوضاع آشفته و نابسامان شورای محلی و بسیج، سروسامان داد.

خودش به عنوان اولین فرد در منطقه به عضویت سپاه پاسدران انقلاب اسلامی در آمد و برای آموزش دوره پیشرفته نظامی عازم بیرجند گردید. و بعد از بازگشت شروع به کادر سازی نیرو برای جبهه های حق علیه باطل نمود.

 

 

 

با توجه به کارشکنی هایی که توسط برخی در منطقه صورت می گرفت اما شهید محمدی با تقوا، شجاعت و پشتکار کم نظیرش توانست چند پایگاه بسیج در محل تاسیس نماید که هنوز هم آن پایگاهها دایر می باشد.

 

 

اوایل از ایشان خواستند که به تهران برود و به عنوان محافظ در بیت امام (ره) خدمت نماید. ایشان بدلیل علاقه شدیدشان به دیدار امام رفتند که در آن زمان در صدا و سیما هم پخش گردید.

 


اما هرگز قبول نکردند که در آنجا بماند و کار دشوارتر را در خواست کرده بودند. بنابراین دوباره به جبهه جنگ علیه صدامیان رهسپار شدند.

 

 

در جبهه ها به حاجی قرقی معروف بود.
به رغم توصیه هایی که اطرافیان به ایشان درمورد کاهش دغدغه هایش نسبت به انقلاب و امام و جبهه ها داشتند و همچنین با توجه به اینکه در آن زمان چهار فرزند کوچکتر از پنچ سال داشتند. اما شهید محمدی با آقایش امام حسین علیه السلام بیعت کرده بود که در ادامه راهش از همه چیزش بگذرد.

 

 

 در جبهه هم آرام و قرار نداشت با اینکه مسولیتش فرماندهی حفاظت بود، اما بدلیل نیاز تصمیم گرفت بعنوان اطلاعات عملیات و تخریب چی خدمت نماید.

 

در همین راستا در تاریخ ۱۳۶۱/۸/۲۶ به جبهه سومار اعزام و به مدت یک ماه و نیم در پایگاه شهید بهشتی (لشکر نصر) دوره تخریب را گذارند.

فضل الله برهانی گلابچی نماز جمعه مشهد مقدس که مسوول تدارکات شهید محمدی در نفت شهر بود از خاطرات شوخ طبعی شهید می گوید که چگونه بسیجی ها را می فرستاد که به انبارش پاتک بزنند تا برای بسیجی ها شربت درست کند و بین آنها کمپوت پخش کند.

بعد از مدتی دوباره از طریق سپاه عازم جبهه گردید و مسولیت تخریب گردان عبدالله  تیپ ۱۸ جواد الائمه (علیه السلام) را برعهده گرفت.

 

بعد از چند روز عملیات والفجر مقدماتی آغاز گردید و شهید محمدی به همراه همسنگرانش به عنوان رهبر گروه برای پاکسازی و شناسایی منطقه اعزام شدند.

 


حاج رضا بعد از عبور از سه میدان مین گذاری شده در منطقه ای بین فکه و رقابیه بر اثر برخورد با مین به شدت از ناحیه شکم و اعضاء گوارشی و کبد جراحت بر می دارد و پای راستش نیز از مچ قطع می گردد.

 

 

از اینکه شهید نشده بود خیلی ناراحت بود و برای شهادت خیلی بی تابی می کرد.
سرانجام در تاریخ //به آرزوی دیرینه اش رسید و به دیدار مولایش حضرت سید الشهدا علیه السلام شتافت.

 

پس از شهادت بدن مطهرش در زادگاهش و در جوار قبر مادرش و دیگر همسنگران شهیدش در روستای قرقی به خاک سپرده شد.

 

 آری شهید محمدی توانست تنها از روستای قرقی ۳۶ شهید به تعداد نیمی از شهدای کربلا تقدیم اسلام و انقلاب و میهن عزیزمان ایران نماید، که در بین این شهدای گرانقدر قرقی می توان از دوست صمیمی و همرزم شهید، سردار شهید اسدالله کشمیری قرقی معاونت طرح و عملیات لشکر ویژه شهدا و معاون شهید محمود کاوه نام برد.


 

شایان ذکر است تعداد شهدای قرقی به تنهایی از مجموع شهدای بیست روستای منطقه و همجوارش بیشتر است...
یادش گرامی و راهش پر رهرو باد.

 

 شهید قبل از شهادت وصیت نامه بسیار زیبا و پرمحتوا نوشته اند که در ادامه مشاهده می فرمایید.

 

 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۳/۰۲/۲۲
شهید محمدی قرقی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی