پرستوی عاشق
برگی از زندگی نامه شهید علی آخوندی
شهیدی که اولین بار که به جبهه رفت، طبق گفته خودش پیکر مطهرش به خانه برگشت.
علی هفتمین فرزند حاج حسین ملا، در 25 مرداد ماه سال 1342 در روستای قرقی شهر مشهد متولد شد.
دوران کودکی خود را در روستا و خانوادهای کشاورز و مقنی پشت سر گذاشت.
بسیار مهربان، خوش برخورد، شوخطبع، ساده و مظلوم بود.
نسبت به وضع موجود متواضع و قانع بود. هیچ گاه درخواستی از پدر و مادرش نداشت. از مشکلات موجود هیچ زمان گله نکرد.
دوران ابتدایی را در همان روستای محل زندگیاش به تحصیل مشغول بود و بعد از آن به علت عدم امکانات و به منظور کمک به خانوادهاش در تأمین معاش درس را رها نمود.
اوقات فراغتش را به مطالعه، ورزش، رفتن به کلاس خطاطی و نوشتن خط و کمک به پدر در کارهای کشاورزی و حفر قنات میگذراند.
علی شغل شیشهبری را انتخاب کرد. با دستمزد روزی 2 تومان و بعدها 5 تومان کار میکرد. حتی از شهر شیشه میگرفت و زیر بغلش میآورد و برای کسانی که وضع مالی خوبی نداشتند، کار میگذاشت و به مادرش میگفت: «از آنها پول قبول نکنی.»
(رویتان سیاه مسئولان نجومی بگیر که چه جوانانی فدای این انقلاب و مملکت گردیدند.)
در دوران انقلاب با این که سن کمی داشت، اولین بار در تاسوعا و عاشورای حسینی همراه برادرش اصغر و شهید محمدی، در راهپیمایی و تظاهرات شرکت کرد و علیه رژیم طاغوت و شاهنشاهی شعار میداد.
حتی وقتی که مادرش از او سؤال کرد که در تظاهرات چه شعارهایی میدهید آنها را بلند بلند برای مادرش تکرار میکرد.
بعد از پیروزی انقلاب اسلامی که فعالیت گروهک منافقین به اوج خود رسیده بود در خیابان کوهسنگی یک منافق دست به ترور زد و فرار کرد.
علی با دوچرخه او را تعقیب کرد و در یک کوچه بنبست با دوچرخهاش به او زد و با کمک مردم او را دستگیر کرد و تحویل کمیته داد. در این رابطه وی از ناحیه سر و صورت و پاها مجروح شده بود.
اگر کسی حرف غیرمنطقی یا بر ضد نظام جمهوری اسلامی میزد، خیلی ناراحت و عصبانی میشد و بسیار بیتابی میکرد.
ایشان نماز و روزهاش را از سن تکلیف به جا میآورد. هنگامی که صدای بلندگوی مسجد را میشنید برای شرکت در مراسم مذهبی به آنجا میرفت.
علی برای دفاع از نظام جمهوری اسلامی عضو بسیج شد. برای رفتن به جبهه اصرار میورزید و تاریخ تولد در شناسنامهاش را بزرگ نمود.
بسیار مشتاق و عاشق جبهه و شهادت بود.
علی قبل از این که به جبهه برود، عکسش را بزرگ کرد و در خانه گذاشت.
همیشه میگفت: «اگر به جبهه بروم با جعبه برمیگردم.» و آرزوی شهادت داشت.
هنگامی که مادر میگفت: «صبر کن تا برادرانت از جبهه برگردند بعد تو برو.» میگفت: «آنها برای خودشان رفتهاند و من هم وظیفه دارم که بروم.»
در کشیکهای شبانه بسیج محله شرکت داشت و 3 ماه جهت آموزشهای نظامی به بجنورد رفت.
سرانجام اولین بار در 19 سالگی و از طریق فرمانده بسیج منطقه شهید حاج رضا محمدی به همراه بیست نفر دیگر از جوانان قرقی به همراه مسن گروه، حاج علی جمالی اواخر سال 60 عازم جبهه شدند.
علی آخوندی در جبهه آرپیجیزن بود و مدت 14 روز در جبهه شوش حضور داشت.
در عملیات فتحالمبین در غرب دزفول در 8 فروردین 1361 در حین عملیات محاصره شدند و علی در 19 سالگی به درجه رفیع شهادت نائل گشت.
پیکر مطهرش را در گلزار شهدای روستای قرقی مشهد مقدس به خاک سپردند.
هنچنین برادرانش شهید حسن آخوندی بعد از سه ماه و جانباز سرافراز حاج علی اکبر آخوندی بعد از سی و چهار سال در کنار مزار مطهرش آرام گرفتند.
و اما خبر شهادت از زبان مادر شهید :
یک روز در خانه نشسته بودیم که بچه ها به درب خانه ی ما آمدند و گفتند یک ماشین آمده و با شما کار دارند.
وقتی به آنجا رفتیم از طرف بنیاد شهید آمده بودند و گفتند شوهرتان کجاست؟
گفتم رفته سر زمین کشاورزی.
در حال صحبت بودیم که پدر علی از آن طرف آمد بعد از احوالپرسی، آنها به پدرش گفتند که علی شهید شده است.
او هم بلند گفت انالله و انا الیه راجعون.
و من مثل این که عروسی علی باشد برای او شاباش کشیدم.
گلواژه :
«راه امام را ادامه دهید و گوش به حرف دیگران نکنید زیرا ما راه خودمان را انتخاب کردیم.»
«به جبهه میروم با جعبه برمی گردم.»
بسیجی شهید علی آخوند قرقی
نام پدر : حاج حسین
تاریخ تولد : 42/5/25
تاریخ شهادت: 1361/1/8
محل شهادت : شوش
روحش شاد و راهش پر رهرو باد...
شادی ارواح طیبه شهدا به خصوص شهید علی آخوندی صلوات
الـلَّـهــُمَّ صــَلِّ عَـلَـى مُـحَمَــّـدٍ و آلِ مُـحَـمــَّدٍ و عَـجِّـلْ فَرَجَــهم